نظم

شب تنهایی

اندر این شب تنهایی من

آسمان می بارد

ای که تو شعر مرا می خوانی

دل من غم دارد

روح من ناله کنان

زجه زنان

دیده ام می گرید

باز امشب همچو هر شب

دل من غم دارد

من تو را می خواهم

تو که احساس منی

ای که تو ناله من می شنوی

دل من غم دارد

باز آوای تو را می شنوم از آب روان

بر سر کوه روم

وز ته دل فریاد کشم

دل من غم دارد

تا باد پژواک صدایم شنود

و رساند به جهان

که یکی هست که فریاد کند

دل من غم دارد

برو ای باد بگو

تا همه خوب بدانند که عاشق شده ام

چه کنم چونکه ندارد چاره این درد،

دل من غم دارد

ای عشق به جهان مجنون نمودیمو آخر چه سود

که نرسیدم به وصال معشوق

و دلم غم دارد

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *