ادبیاتطنز، زبل و زبلستان

دفتردار زبل

زبل میشه رئیس دفتر مدیر کل و از مسئولیت های اون این بوده که برای جلسات برنامه ریزی کنه و تلاششو برای هر چه بهتر برگزار شدن اون انجام بده.
رئیسم اتفاقا خیلی اهل برگزار کردن جلسه بوده و انگار خیای دوست داشته جلسه بزاره.
از قضا رئیس همون روز تو اتاقش جلسه داشته و زبلم که تجربه کاری چندانی نداشته، به آبدارچی میگه چایی ببره و اونم وقتی چایی رو می بره رئیس با اشاره ابرو بهش حالی می کنه که ظرف شکلات و قندون خالیه.
آبدارچی هم میاد و موضوع رو به زبل انتقال می ده و ازش می خواد شکلات و قند بهش بده. زبلم که تا خودش نظارت نمی کرد انگار کار پیش نمی رفت! درو باز می کنه و میره وسط جلسه شروع به وارسی قندون و شکلات خوری و میاد بیرون و پنزار می ندازه کف دست آبدارچیو میگه تندی برو قند و شکلات بخر، اون بدبختم سریع می ره و قند می خره و چون پولش کم بوده بجای شکلات آبنات قیچی می خره و تحت نظارت زبل میره دوباره همون وسط جلسه قندون و شکلات خوریارو پر کردن.
بعد از جلسه رئیس که کارد می زدی خونش در نمیومد، میگه آخه این کارا قبل از جلسه باید انجام می دادی در ضمن این چه آبروریزیه بود کردی و آبنبات قیچی آوردی برای مدعوین؟
زبلم تصمیم می گیره کلا مشکل قند و شکرو تو اداره حل کنه. به آبدارچی دستور می ده چند تا بسته شکلات مختلف و به اندازه همه کارکنان قند بسته ای بخره اونم اطاعت می کنه. در همین حین رئیس خیلی باعجله از در میزنه بیرون و می ره که یهو زبل از پشت نیزش بلند میشه میوفته دنبال رئیسو صداش می کنه، رئیس، رئیس! رئیسم که نزدیک بود سکندری بخوره بر می گرده و میگه بفرمایید، زبل میگه، امروز چند تا بسته شکلات خریدم می‌خواستم با هم یه جلسه داشته باشیم تا ببینیم کدومش بهتره در ضمن این بسته قند هم سهمیه قند این ماه شماست!!!!

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *