طنز

زبل و هم ولایتی هاش که برای اولین بار بود اومده بودن به شهر که از دور چشمشون میوفته به

معلم از زبل می پرسه، پسرم جمعیت چگونه افزایش پیدا می کنه؟ زبل میگه آقا اجازه مثلا وقتی کسی تصادف

اون قدیما که زبلستون هنوز توسعه نیافته بود، جاده ها خیلی باریک بودن و فرآیند توسعه هر روز باعث می

زبل که بچه بود، صبح یه روز تابستونی باباش گوسفند می کشه و از زبل می خواد تو تقسیم گوشت

زبل با کامیون کمپرسی آجر می بره برای یکی از تیمارستان ها، داخل تیمارستان که می شه می بینه یکی