ادبیاتنظم

نابخردان

گر چه زن چون خوب باشد مایه ی آسودگیست
زن که بد شد وانهش چون ماندنش فرسودگیست

جمله ی رفتار او زاینده افسردگیست
جنگ اعصاب و جدل در زندگیست

ساختن با او تهش پژمردگیست
باعث پیری و هم دلمردگیست

گر تحمل می کنی سرخوردگیست
این که او قدرت نداند بردگیست

بدترین کارش که خوب رانندگیست
کار مشکل از برش سازندگیست

زن که بد شد دشمن سرزندگیست
ازدواج با این زنان بازندگیست

رام همسر بودنش مستلزم دارندگیست
روبروی آبگینه شغل او بالندگیست

در نگاهش کار مردان لودگیست
مرد پلشت و منبع آلودگیست

منشا رفتار او نا پختگیست
وسعت دیدش به پهنای نخیست

صورتش زیباست به دل اینگونه نیست
نمره اش در پاکبازی ضرب منهایی به بیست

هر چه از مکرش شنیدی قصه نیست
گر که باید خر شوی خواهد گریست

گریه هر چند نزد مردان باب نیست
لاجرم از دست این نابخردان باید گریست

زن ولی گر خوب باشد گوهریست
گر چه کم یاب است ولی نایاب نیست

جمله رفتار او زاینده سرزندگیست
در کنار این زنان مردی دگر افسرده نیست

حشر و نشرش باعث برنایی و دلزندگیست
موم در دست است و شغلش زندگیست

در نگاهش مرد او افسانه ایست
بی وفایی در مرامش ذره نیست

زندگانی در برش فرخندگیست
هر کسی یابد چنین زن او غنیست

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *