ادبیاتطنز، زبل و زبلستان

زبل و مدیریت

روزگاری زبل تو اداره کار می کرد، بعد چند سال بین اونو یکی از همکارانش سر تصاحب مدیریت بخش رقابت پیش اومدو هر کدوم سعی داشتن با چرب زبونی و انجام خدمات مختلف و به اصطلاح پاچه خواری نظر مدیر کل رو بخودشون جلب کنند تا بتونن پست مدیریتی مد نظرو ازش بگیرن.
از قضا یه روز میزنه و مادر مدیر کل فوت می کنه. زبل و همکارشم که انگار دیگه بره کشونشون بوده با خودشون می گن آها الان وقتشه، همکار زبل صبح خروس خون میره جلوی درب منزل رئیس که میت رو که می خوان از آنبولانس پیاده کنن اولین نفری باشه که زیر جنازه رو بگیره و زبلو دور بزنه، یکی دو ساعت صبر می کنه گه آنبولانس میرسه، همین که در آنبولانس رو باز می کنه یدفعه زبل پیاده میشه و میگه بیا سر تابوتو بگیر!!!!
خلاصه بالاخره هیچ کدومشون نتونستن مدیر بشن.

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *