بخشایش
خداونداببخشایم
که من بد بخت و بیچارم
اگر هستم
چنین پستم
تو می دانی
که من خستم
ز عصیانم
نه این خواهم
نه این مانم
به ایمانم
ببین حالم
که گریانم
پریشانم
پشیمانم
و حیرانم
چه می خواهم
نمی دانم
منم از پای افکنده
سرافکنده
ودلداده
بده جامی ز آن باده
عنان از کف بیافتاده
دلم چون سرکه می جوشد
که مرهم باشد آن باده
من آن خواهم که می خواهی
تو آن خواهم که می داني
کرم کرده ببخشایم
چنان کز فضل تو آید
گر عصیانم بزرگست لیک
تو را بخشش بسیار است