نظم

رویای شیرین

چون شبی تا به سحر خواب ترا می دیدم

شادو مسرور بدم روی تو را می دیدم

خواب من روشن بود پر ز هیاهو و سرور

یاد یاران دل آرام در آن می دیدم

دل آکنده ز مهرو سر آکنده ز شور

اندر آندم که به دل عشق تو را می دیدم

جان من رفت برون از تن من آن لحظه

چونکه صد بوسه از آن لعل لبت می چیدم

آنقدر مست تماشای وجود توبدم

که فراموشم شد خواب تو را می بینم

خوشو خرم بدمو غصه رها کرد مرا

در خیالم همه را تا به ابد میدیدم

وه چه خوشبخت بدم فارغ از اندوه و ریا

من تو را نعمت حق لطف خدا میدیدم

چون که شب رفتو سحر شد سپری

آمد آنوقت که از خواب خوشم برخیزم

مستو مجنون شدم اشک امانم ببرید

ای کاش که یک بار دگر روی ترا میدیدم

می سپارم خودمو روی پریشان ترا

به خداوند که من نور خدا میدیدم

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *