سوز دل
اي شب تيره بگو
با غم هجران چه كنم
زين همه سوز دلو
دوري ز ياران چه كنم
من كه دل در گرو موي پريشان دارم
زين همه غصه و غم،
با دل سوزان چه كنم
آه دل مي كشمو
غصه درون مي ريزم
زين همه ناله دل،
فراق جانان چه كنم
روزگارا
روزگارا چو نگارم دل من مي شكند
گر ز چشمان ترم
خون نفشـانم
چه كنم
آن دل آرام مرا يار دگر شد امشب
آن دل آرام مرا
يار دگر شد امشب
آنچنان طاقت رفت تا كه ندانم چه كنم
چو مهرويان جهان را نبود هيچ وفايي
من اگر پشت به دنيا نكنم
پس چه كنم
بي سبب نيست كه مجنون بخوانند مرا
بي سبب نيست كه مجنون بخوانند مرا
زين همه درد بگو
چونكه مجنون نباشم
چه كنم