غفلت ز دل
نمي دانم
چه مي گويم
چه نالم
وزين مستي
چه مي جويم
چه حالم
تو خود باغي و هم گل در گلستان
به مانند ني ام
اندر نيستان
از اين عاشق شدن
هرگز ننالم
وزين بي خود شدن
بر خود نشورم
اگر جان باده و تن جام باده
و گر من ساده و دل راه خانه
چو دل خانه شود
پس كعبه آنجاست
اگر محرم شوي
دلبر هم آنجاست
اسير خود شدم
در اين بيابان
ز دل غافل بدم
دورم ز جانان
اگر دلبر تويي
ليلي كه باشد
و گر مجنون منم
راهي نباشد
طواف دل كنم
دل خانه ي توست
كه مجنون در جهان
ديوانه توست