ادبیاتنظم

راز دل

تو دلم هزار تا راز نهفته دارم
تو سینه هزار تا حرف نگفته دارم

نمی خوام حرفی بگم تامنو رسوا بکنه
پیش هر نا محرمی مشت منو وا بکنه

راز دل جاش تو دله باید که اونجا بمونه
دل براش مثل خونس بزار تو خونش بمونه

اگه راز گفته بشه راز دیگه نیست
تاری که شکسته شد ساز دیگه نیست

حرفی که از رو زبون جدا میشه
تیریه که از کمون رها میشه

دل من خونه دیگه دل شده هم خونه خون
از چشمم خون می باره یا چشم شده کاسه خون

ای خدایی که همه راز دلا رو می خونی
پیش هر گفتگویی حرف دلا رو می دونی

دل من تنگه بجر تو که دیگه یاز ندارم
محرم راز دل و محرم اسرار ندارم

راز دل مقدسه دل شده چون خونه تو
عقل کل فقط تویی دل شده دیوونه تو

نمی دونم چه کنم تا بشنوی حرف منو
نمی دونم چی بگم تا که ببخشی تو منو

بی اذن تو ذره بر مدار خود نگردد
یا رب قسمت تا نظر تو بر نگردد

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *