ادبیات

خلاصه داستان کریم شیره ای و صاحب اختیار

می گویند جناب صاحب اختیار یکی از صاحب منسبان دولت ناصرالدین شاه و فردی با نفوذ و مغرور و جدی بوده است و از کسانی بوده که به کریم شیره ای باج نمی داده و به اصطلاح سبیل او را چرب نمی نموده. از اینرو کریم نیز همیشه به دنبال فرصتی برای نیش و کنایه زدن به ایشان بوده است.
یک روز که شاه تصمیم می گیرد به یکی از تفرجگاه های اطراف تهران برود جناب صاحب اختیار و کریم شیره ای نیز به اتفاق سایرین به شچگاه را همراهی می کنند.
کریم معمولا با دراز گوش خود حرکت می کرد و همانگونه که نی دانید الاغ ذاتا از آب می ترسد.
در قسمتی از مسیر که همه ناچار بودند از روخانه ای گذر کنند ناگهان ترس بر الاغ کریم شیره در میانه رود غلبه کرد و حیوان بی نوا ترمز را کشید و هرچه کریم تلاش نمود اورا به آنسوی رودخانه حرکت دهد نتوانست و این صحنه اسباب خنده و مسرت شاه و اطرافیان را فراهم نمود.
ناگهان کریم نیز فرصت را غنیمت شمرده رو به الاغ خود گفت، ای زبان نفهم من که تصمیم گرفتم به راه خود برم اما تو اگر خواستی همین جا بمانی صاحب اختیاری! اگر هم خواستی برگردی باز هم صاحب اختیاری!!!
نگارنده خود آنجا نبوده ام اما با تصور آن صحنه احتمال می دهم ضمن پوکیدن شاه از خنده، برجک جناب صاحب اختیار بدجوری منهدم شده است.

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *