نظم

سوز دل

ای شب تیره بگو
با غم هجران چه کنم
زین همه سوز دلو
دوری ز  یاران چه کنم
من  که دل در گرو  موی پریشان دارم
زین همه غصه و غم،
با دل سوزان چه کنم
آه دل می کشمو
غصه درون می ریزم
زین همه ناله دل،
فراق جانان چه کنم
روزگارا
روزگارا چو نگارم دل من می شکند
گر ز چشمان ترم
خون نفشـانم
چه کنم
آن دل آرام مرا یار دگر شد امشب
آن دل آرام مرا
یار دگر شد امشب
آنچنان طاقت رفت تا که ندانم چه کنم
چو مهرویان جهان را نبود هیچ وفایی
من اگر پشت به دنیا  نکنم
پس چه کنم
بی سبب نیست که مجنون بخوانند مرا
بی سبب نیست که مجنون بخوانند مرا
زین همه درد  بگو
چونکه مجنون نباشم
چه کنم

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *