ادبیاتطنز، زبل و زبلستان

زبل و قرعه کشی بانک

زبل بیست سال می رفت اسامی برنده شدگان قرعه کشی رو با حسرت از روی تابلو اعلانات بانک می خوند و هی می گفت بخشکی شانس بازم برنده نشدم. تا اینکه یه روز رئیس بانک صداشو می شنوه و تصمیم می گیره کمکش کنه، بهش میگه عزیزم اسمت چیه؟ میگه زبل زبلستانی، رئیس بانک اسمشو جستجو میکنه و بعد یه مدت میگه، یه مرغ که بخواد تخم کنه قبلش باید بهش دونه بدی، مرد حسابی تو حسابی تو بانک ما نداری که انتظار برنده شدنم داری!!!

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *